امروز یکشنبه 25 تیر 96 هست.
حوالی غروب هادی از سرکار برگشت خونه...فرصت خوبی بود برای گفتن حرفهام...
روی مبل دراز کشیده بود و اخبار رو از کانال چک میکرد گوشی کوچیکش برداشتم و رفتم روی پیامهایی که جمعه شب ""بهمن91""" فرستاده بود. داشتم توی ذهنم بررسی میکردم که با چه جمله ای صحبتهام شروع کنم که هادی برای پیامک زدن به 5040 ازم خواست گوشیش بهش بدم.
همون طور که یکی از پیام ها که راجب به صیقه و باطل کردنش روی صفحه بود گوشی دادم دستم.
چهرش نمیدیدم پیام خوند و حذف کرد بعد پوشه های سند و رسیو بررسی کرد چیزی نبود بعد انگار که توی ذهنش جرقه بزنه رفت سراغ پوشه پیامهای بررسی شده و پیامها اونجا بودن...
یکی یکی خوند و حذف کرد...
بلند شدم کنارش نشستم و گفتم باید توضیح بدی جریان چیه... فاطمه کیه صیقه چیه مگه نمیگفتی خانمه بهت پیام میده و تو دنبالش نیستی پس این چی میگه که صیقه باطل کن...
زیر بار نرفت گفت خانمه الکی نوشته همش دروغه
ازش خواستم زنگ بزنه و روی آیفن بزاره ...
گفت باشه الان زنگ میزنم و هر چی به دهنم اومد بهش میگم که دیگه زنگ نزنه...
هوچی گری کرد و داد و بیداد راه انداخت... فرار به جلو...
آخرشم زنگ زد اما بعد از اینکه به خانمه فهموند که میخواد بزاره رو آیفون. نمایش بازی کرد... بازی بود همش... حسم فکرم تایید میکرد...
خانمه هم گفت که اشتباهی پیام فرستاده...
لعنت به تو هادی لعنت به روحت و به شرفت که ی زن دهاتی به خانواده خودت ترجیح دادی لیاقتت همون آدمه
ازت متنفرم ...
هیچ وقت هم این احساسم تغییر نمیکنه...
بعد از ی گریه طولانی از طرف من
هادی قران اورد که قسم بخوره
دستش روی قران بود و اینطوری شروع کرد: بین من و اون خانمه چیزی نبوده و و نخواهد بود همین طور بین من و اون فاطمه ای که ت ﻫﯿﭻ ﺯن یا مردی ذاتا خیانتکار نیست...
ادامه مطلبما را در سایت ﻫﯿﭻ ﺯن یا مردی ذاتا خیانتکار نیست دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : infidelityy بازدید : 27 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 21:25